|
شنبه 2 شهريور 1392برچسب:, :: 15:0 :: نويسنده : نفس
توی این دنیای شلوغ و پر از هیاهو. توی عصر آهن و تکنولوژی و فیسبوک. توی دنیای پول و مدرک و شهرت. توی دنیای عشقای داغ چند روزه و جداییهای بی دلیل. توی دنیای دوست دارمهای دروغکی و دروغای دوست داشتنی. توی این دنیای بی عمل و پر از حرف و ادعا. توی این دنیای پر از لذتهای بی لذت. توی این دنیای پر از آدم ولی کم آدم. توی این دنیای پر از مرد ولی اغلب نامرد. توی این دنیای پر از زن ولی اغلب نااهل. توی این دنیا با روز و شبای پر از روزمرگی و تکراری… یه وقتایی… یه جاهایی… از جمع که دور میشی… تنها که میشی… یا شاید تنهات که میذارن… با خودت و خودت که باشی… یا شاید خسته و دلزده از عالم وآدم که باشی… یا دلشکسته و غمگین… یه لحظههایی هست که عمیقا به فکر فرو میری… لحظههایی که انگار توی خلأ کامل هستی… لحظههایی که انگار از این دنیای قشنگ و زشت با همه خوبی و بدیاش کاملا دوری… لحظههایی که میبینی نه کسی از دنیا همراته و نه چیز ارزشمندی… لحظههایی که میبینی تویی… تویی و یه معبود… تویی و یه دوست… تویی و یه عشق… عشقی که عمیقا دوست داره… عشقی که هر چی بدی کردی پات واستاده و همرات بوده… عشقی که واسش عادت نشدی… عشقی که تنهات نمیذاره… عشقی که همیشه آغوشش به روت بازه و منتظر تو… اونوقته که میفهمیهیچی و هیچکس توی این عالم به اندازه خالق هستی ارزش دلبستگی نداره… اونوقته که میفهمیدوست داشتن یعنی چی… عشق یعنی چی… بندگی یعنی چی… خدایا… مولای من… بد و خوبم رو بپذیر و من رو در آغوش خودت بگیر… من در این عالم غریبم… تو یارم باش… نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |